شنيدم كه چون قوي زيبا بميرد
فريبنـده زاد و فريبـا بميرد
شب مرگ از بيـم آنجا شـتابد
كز مرگ غافل شود تا بميرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
كه خود در ميان غزلها بميرد
گروهي برآنند كه اين مرغ شـيدا
كجا عاشقي كرد ،آنجا بميرد
شب مرگ از بيـم آنجا شـتابد
كز مرگ غافل شود تا بميرد
من اين نكته گيرم كه باور نكردم
نديدم كه قويي به صحرا بميرد
چو روزي ز آغوش در يا برآمد
شبي هم در آغوش دريا بميرد
تو درياي من بودي آغوش باز كن
كه مي خواهد اين قوي زيبا بميرد
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2