عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



اگر ماه بودی به صد ناز / شاید شبی بر لب بام من مینشستی . . .♥♥ اینجا آسمان از دل من تیره تر است ، روزگارم ابریست ، من اگر تنهایم ، یاد تو با من هست♥♥ مهربانم روزگارم ابریست ، کاش این بار جای خورشید تو آفتاب شوی ♥♥ آسمونی رو دوست دارم که بارونش فقط واسه شستن غم های تو بباره ♥♥ ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من / ای حسرت روزهای شیرین در من! بی مهری انسان معاصر در توست / تنهایی انسان نخستین در من

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان dehkadeye gham و آدرس azi.love.girl.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 56
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 99
بازدید ماه : 1880
بازدید کل : 77212
تعداد مطالب : 441
تعداد نظرات : 96
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


آمار مطالب

:: کل مطالب : 441
:: کل نظرات : 96

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 56
:: باردید دیروز : 15
:: بازدید هفته : 99
:: بازدید ماه : 1880
:: بازدید سال : 10708
:: بازدید کلی : 77212

RSS

Powered By
loxblog.Com

khat cherk haye del tangi azi

تبلیغات
تاحالاشده
دو شنبه 25 ارديبهشت 1391 ساعت 21:58 | بازدید : 570 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )
   

تاحالاشده یکی رودوست داشته باشید نخواید بهش خیانت کنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تاحالاشده بخواید هیچکی تو دنیانباشه فقط فقط اون باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تاحالاشده اونقدردوسش داشته باشیدکه به هیچکی حتی نگاه هم نکنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تاحالاشده کسی رو اونقدردوست داشته باشیدکه حاضر باشید بخاطرش جون بدید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شده بفهمه دوسش دارید و ولت نکنه نشده خوب

خیلی سخته وقتی بهت بگه نمیخوامت نمیتونم تا آخرباهات باشم

بخدا که سخته

آخر نامردیه تو اونقدر دوسش داشته باشی واون به راحتی ولت کنه

دنیا اینه دیگه

اون نمیفهمه بعدرفتنش باعث چیا میشه نمیفهمه که باعشق بازی میکنه


|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
خيلي سخته
دو شنبه 25 ارديبهشت 1391 ساعت 21:52 | بازدید : 565 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )
    

خيلي سخته كه بغض داشته باشي امانخواي كسي بفهمه

خيلي سخته كه عزيزترين كست ازت بخوادفراموشش

كني..........

 

خيلي سخته سالگردآشنايي باعشقت روبدون

حضورخودش جشن بگيري.......

خيلي سخته كه روزتولدت،همه بهت تبريك بگن،جزاوني

كه فكرميكني به خاطرش زنده اي....

خيلي سخته كه غرورت روبه خاطريه

نفربشكني،بعدبفهمي دوست نداره.......


|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
دوست ‏دخترم حامله است!!!
شنبه 23 ارديبهشت 1391 ساعت 3:30 | بازدید : 482 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )


ناگفته ها

پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر».

پدر با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :
پدر عزیزم،
با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست‏‏ دختر جدیدم فرار کنم، چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و تو رو بگیرم.

من احساسات واقعی رو با 'کتی' پیدا کردم، او واقعاً معرکه است، اما میدونستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطر تیزبینی هاش، خالکوبی هاش ، لباسهای تنگ ، موتور سواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره.

اما فقط احساسات نیست، پدر. اون حامله است. کتی به من گفت ما می تونیم شاد و خوشبخت بشیم. اون یک کانکس توی جنگل داره و کُلی هیزم برای تمام زمستون.

ما یک رؤیای مشترک داریم برای داشتن تعداد زیادی بچه. کتی چشمان من رو به روی حقیقت باز کرد که ماریجوانا واقعاً به کسی صدمه نمی زنه. ما اون رو برای خودمون می کاریم، و برای تجارت با کمک آدمای دیگه ای که توی مزرعه هستن برای تمام کوکائینها و اکستازیهایی که می خوایم.

در ضمن، دعا می کنیم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه، و کتی بهتر بشه. اون لیاقتش رو داره.

نگران نباش پدر، من 15 سالمه، و می دونم چطور از خودم مراقبت کنم. یک روز، مطمئنم که برای دیدارتون بر می گردیم، اونوقت تو می تونی نوه های زیادت رو ببینی.
*با عشق*
*پسرت "جک" *

پاورقی : پدر، هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نیست، من خونه دوستم تامی هستم . فقط می خواستم بهت یادآوری کنم که در دنیا چیزهای بدتری هم هست نسبت به کارنامه مدرسه که روی میزمه. دوسِت دارم! هروقت برای اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن!

 

 



:: موضوعات مرتبط: دوست ‏دخترم حامله است!!! , ,
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
کسی حالم نمی پرسه
شنبه 23 ارديبهشت 1391 ساعت 3:0 | بازدید : 687 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )
 

 

در این شبهای دلتنگی که غم با من هم آغوشه
به جز اندوه و تنهایی کسی با من نمی جوشه
کسی حالم نمی پرسه کسی دردم نمی دونه
نه هم درد و هم آوایی با من یک دل نمی خونه
از این سرگشتگی بیزارم و بیزار
ولی راه فراری نیست از این دیوار
برای این لب تشنه دریغا قطره آبی بود
برای خسته چشم من دریغا جای خوابی بود
در این سرداب ظلمت نور راهی بود
در این اندوه غربت سرپناهی بود
شب پر درد و من از غصّه ها دلسرد
کجا پیدا کنم دلسوخته ای هم درد
اسیر صد بیابان وَهم و اندوهم
مرا پا در دل و سنگین تر از کوهم

ببخش اگه تو قصه مون
دو رنگ و نامرد نبودم
ببخش که عاشقت بودم
خسته و دل سرد نبودم
ببخش که مثل تو نشد
خيانتو ياد بگيرم
اگر که گفتم به چشات
بزار واسه تو بميرم
ببخش اگه تو گريه هام
دو رنگي و ريا نبود
اگر که دستام مثه تو
با کسي آشنا نبود
ببخش اگه تو عشقمون
کم نمي ذاشتم چيزي رو
ببخش که يادم نمي ره
اون روزاي پاييزي رو
لياقت دستاي تو
بيشتر از اين نبود عزيز
نه نمي خوام گريه کني
براي من اشکي نريز
لياقت چشمای تو
نگاه ِ پاک ِ من نبود


|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
کوچه تنهایی خیال
شنبه 23 ارديبهشت 1391 ساعت 2:43 | بازدید : 619 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )
 

 

بی تو مهتاب بازشبی ازآن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدارتو شد لبریز ازجام وجودم

شدم ان عاشق دیوانه که بودم

یادم آید که شبی باهم ازآن کوچه گذشتیم

پرگشودیم ودرآن خلوت دل خواسته نشستیم

ساعتی برلب آ ن جوی نشستیم

توهمه رازجهان ريخته درچشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

یادم آید تو به من گفتی:

ازاین عشق حذرکن

لحظه ای چند براین آب نظر کن

آیینه عشق گذران است

توکه امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش که فردادلت بادگران است

تافراموش کنی چندی ازاین شهر سفرکن

باتو گفتم حذرازعشق ندانم

سفرازپیش تو هرگزنتوانم

اشکی ازشاخه فروریخت

مرغ شب ناله تلخی زدو بگریخت

اشک درچشم تو لرزید

ما ه برعشق تو خندید

یادم آید که دگرازتو جوابی نشنیدم

پای دردامن اندوه کشیدم

نگسستم نرمیدم

رفت درظلمت غم آن شب و شبهای دگرهم

نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبرهم

نکنی ازآن کوچه ها گذرهم

بی تو اما من باچه حالی ازان کوچه گذشتم

یه شب خوب تو آسمون یه ستاره چشمک زنون

خندیدو گفت: کنارتم تا آخرش تا پای جون

ستاره قشنگی بود آروم و ناز و مهربون

ستاره شد عشق منو منم شدم عاشق اون

امازیاد طول نکشید عشق من و ستاره جون

ابری اومدستاره رو دزدید و برد نامهربون

حالاشبابه یاد اون زل می زنم به آسمون

دلم می خواد داد بزنم این بود قول و قرارمون

تورفتی وازخودتم نذاشتی حتی یه نشون

 

 


|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
جدایی
شنبه 23 ارديبهشت 1391 ساعت 2:38 | بازدید : 608 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )
    

 

خاطرت آید که آن شب ازجنگلها گذشتیم برتن سبز درختان یادگاری می نوشتیم

بامن اندوه جدایی نمی دانی چه ها کرد نفرین به دست سرنوشت تو را ازمن جدا کرد

بی تو بر روی لبانم بوسه پژمرده گشته بی تو ازاین زندگانی قلبم آزرده گشته

بی تو ای دنیای شادی دلم دریای درد است چون کبوترهای غمگین نگاهم سرد ومات است

ای دلت دریاچه نور گر دلم را شکستی خاطراتم را بیاد ار هر جا نشستی

 


|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
چقدر سخته
شنبه 23 ارديبهشت 1391 ساعت 2:23 | بازدید : 709 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )


 



چقدر سخته احساستو پشت پرده ی غرورت پنهان کنی

چقدر سخته بغضتو تو هاله ی لبخند محو کنی

چقدر سخته حقیقتو زیر دروغات تو قلبت دفن کنی

چقدر سخته دلتنگی تو از خودتم مخفی کنی

چقدر سخته با زبونت حرف دلتو معنا کنی

چقدر سخته وقتی باهاش حرف میزنی نبودشو قبول کنی

چقدر سخته قضاوت اشتباه قلبتو در موردش بیان کنی

چقدر سخته ندونی میدونی یا نمی دونی که راهتو انتخاب کنی

چقدر سخته پازلیو که چیدی با دستای خودت خراب کنی

چقدر سخته نبود کسی در کنارتو قبول کنی

چقدر سخته اشتباهتو قبول کنی ولی نتونی چیزیو عوض کنی

چقدر سخته خودتو واسه فراموش کردنش فرا موش کنی

چقدر سخته بار انسان بودنو تحمل کنی

چقدر سخته پنهان شدن...

چقدر سخته فرار کردن...

چقدر سخته بودن ...

 

 


 


|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
یادته
شنبه 23 ارديبهشت 1391 ساعت 2:20 | بازدید : 616 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 

یادته یه روزبهم گفتی هروقت خواستی گریه کنی برزیربارون که نکنه

 

نامردی اشکاتوببینه بهت بخنده......

 

گفتم:اگه بارون نیومدچی گفتی؟گفتی اگه چشمای قشنگ توبباره آسمونم

گریش می گیره...........

گفتم یه خواهش دارم وقتی آسمون چشام خواست بباره تنهام نذار گفتی به

چشم........

حالامن دارم گریه می کنم وآسمون هم نمی باره توهم اون دور دورا

ایستادی وبه من می خندی .........

بخداکه نامردی

 


|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
دلم گرفته
شنبه 23 ارديبهشت 1391 ساعت 1:49 | بازدید : 664 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری دوم www.pichak.net كليك كنيد

دلم گرفته از آدمای که میگن دوستت دارم ولی

معنیشو نمیدونن از آدمایی که میخوان مال اونا

باشی ولی خودشون مال تو نیستن از آدمایی که

میخوان عاشقشون باشی ولی دلشون صد جا دیگه

گیره از آدمایی که دم از رفاقت میزنند ولی موقع

ثابت کردن که میرسه پشتتو خالی میکنن دلم گرفته

از این دنیای کثیف که مرد و مردونگی نباید توش

وجود داشته باشه


 

                      واقعاچرامردومردونگي فقط بايد تووجود آدماي گذشته باشه وپس

چرابارفتن

اون معرفتم رفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری دوم www.pichak.net كليك كنيد

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
چقدرسخته
شنبه 23 ارديبهشت 1391 ساعت 1:34 | بازدید : 601 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )
   

هميشگي روي قلبت هديه داد زل بزني وبه جاي اينكه لبريزكينه ونفرت شي

حس كني كه هنوزم دوسش داري

چقدرسخته دلت بخوادسرتوبازبه ديواري تكيه بدي كه يه بارزيرآوارغرورش

همه وجودت له شده

چقدرسخته توي خيالت ساعت هاباهاش حرف بزني اماوقتي ديديش هيچ

چيزي جزسلام نتوني بگي

چقدرسخته وقتي پشتت بهشه دونه هاي اشك گونه هاتوخيس كنه ولي

مجبورباشي بخندي تانفهمه كه هنوزم دوسش داري

چقدرسخته گل آرزوهاتوتوباغ ديگري ببيني وهزاربارتوخودت بشكني

 


|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
خانـه ای کاملا وارونـه در اتریـش !
چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391 ساعت 21:58 | بازدید : 501 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )


خانـه ای کاملا وارونـه در اتریـش !


خانه ی مشهور به وارونه که به یکی از پر بازدیدترین جاذبه های گردشگری در اتریش تبدیل شده، را می توان یک اثر هنری نامید چراکه در عین وارونه بودن خانه ای کامل بوده و تمامی تجهیزات یک خانه را داراست. بدلیل طبیعی بودن این اثر در نگاه اول به نظر می رسد که این خانه به وسیله گردباد و طوفان به این شکل در آمده است.

ساخت این خانه وارونه 8 ماه زمان برده است و طراح آن و بازدید کنندگان معتقدند که بی نظیر ترین خانه وارونه دنیا محسوب می شود چرا که آنقدر طبیعی ساخته شده که گاهی تصور می شود که آنها دارند برعکس می بینند!

درب ورودی این خانه از پنجره زیر شیروانی ساختمان می باشد. یکی دیگر از طرافتهای این ساختمان واروونه آثار و بقایای پِی ساختمان است که از دور مشاهده شده و تصور واقعی بودن را برایمان چند برابر می کند.

در تصاویر زیر می بینید که حتی اتاق کودکان به هم ریخته شده و با ظرافت خاصی اشیا به سقف متصل شده است. همچنین یک ماشین در پارکینگ وجود دارد که به شکل ماهرانه واروونه شده است. شومینه و تلویزیون واقع در نشینمن این خانه نیز واقعی بوده و قابل استفاده می باشد و دودکش شومینه در زمین تعبیه شده است.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net


گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org




:: موضوعات مرتبط: خانه ای کاملا وارونه , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
مطلب جالب
چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391 ساعت 11:44 | بازدید : 577 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 

تا حالا شده عاشق بشين؟؟؟

ميدونين عشق چه رنگيه؟؟؟

ميدونين عشقق چه مزه اي داره؟؟؟

ميدونين عشق چه بويي داره؟؟؟

ميدونين عاشق چه شکليه؟؟؟

ميدونين معشوق چه کار ميکنه با قلب عاشق؟؟؟

مدونين قلب عاشق براي چي ميزنه؟؟؟

ميدونين قلب عاشق براي کي ميزنه؟؟؟

ميدونين ...؟؟؟

اگه جواب اين همه سئوال رو ميخواين! مطلب زير رو بخونين...خيلي جالب و آموزندس...

وقتي

يه روز ديدي خودت اينجايي و دلت يه جاي ديگه … بدون كه كار از كار گذشته و تو عاشق شدي

طوري ميشه كه قلبت فقط و فقط واسه عشق مي تپه ، چقدر قشنگه عاشق بودن و مثل شمع سوختن

همه چي با يک نگاه شروع ميشه

اين نگاه مثل نگاهاي ديگه نست ، يه چيزي داره که اوناي ديگه ندارن ...

محو زيبايي نگاهش ميشي ، تا ابد تصوير نگاهش رو توي قلبت حبس مي كني ، نه اصلا مي زاريش توي يه صندوق ، درش رو هم قفل مي كني تا كسي بهش دست نزنه.

حتي وقتي با عشقت روي يه سكو مي شيني و واسه ساعتهاي متمادي باهاش حرفي نمي زني ، وقتي ازش دور ميشي احساس مي كني قشنگترين گفتگوي عمرت رو با كسي داري از دست ميدي.

مي بيني كار دل رو؟

شب مي آي كه بخوابي مگه فكرش مي زاره؟! خلاصه بعد يه جنگ و

جدال طولاني با خودت چشات رو رو هم مي زاري ولي همش از خواب ميپري ...

از چيزي ميترسي ...

صبح كه از خواب بيدار ميشي نه مي توني چيزي بخوري نه مي توني كاري انجام بدي ، فقط و فقط اونه كه توي فكر و ذهنت قدم مي زنه

به خودت مي گي اي بابا از درس و زندگي افتادم ! آخه من چمه ؟

راه مي افتي تو كوچه و خيابون هر جا كه ميري هرچي كه مي بيني فقط اونه ، گويا كه همه چي از بين رفته و فقط اون مونده

طوري بهش عادت مي كني كه اگه فقط يه روز نبينيش دنيا به آخر ميرسه

وقتي با اوني مثل اينكه تو آسمونا سير مي كني وقتي بهت نگاه مي كنه گويا همه دنيا رو بهت ميدن

گرچه عشق نه حرفي مي زنه و نه نگاهي مي كنه !

آخه خاصيت عشق همينه آدم رو عاشق مي كنه و بعد ولش مي كنه به امون خدا

وقتي باهاته همش سرش پائينه

تو دلت مي گي تورو خدا فقط يه بار نيگام كن آخه دلم واسه اون چشاي قشنگت يه ذره شده

ديگه از آن خودت نيستي

بدجوري بهش عادت كردي ! مگه نه ؟ يه روزي بهت ميگه كه مي خواد ببينتت

سراز پا نمي شناسي حتي نميدوني چي كار كني ...

فقط دلت شور ميزنه آخه شب قبل خواب اونو ديدي...

خواب ديدي که همش از دستت فرار ميکنه ...

هيچوقت براش گل رز قرمز نگرفتي ...چون بهت گفته بود همش دروغه تو هم نخواستي فکر کنه تو دروغ ميگي آخه از دروغ متنفره ...

وقتي اون رو مي بيني با لبخند بهش ميگي خيلي خوشحالي که امروز ميبينيش ...

ولي اون ...

سرش رو بلند مي كنه و تو چشات زل ميزنه و بهت ميگه

اومدم بهت بگم ، بهتره فراموشم كني !

دنيا رو سرت خراب ميشه

همه چي رو ازت مي گيرن همه خوشبختيهاي دنيا رو

بهش مي گي من … من … من

از جاش بلند ميشه و خيلي آروم دستت رو ميبوسه ميذاره رو قلبش و بهت ميگه خيلي دوستت دارم وبراي هميشه تركت مي كنه

ديگه قلبت نمي تپه ديگه خون تو رگات جاري نميشه

يه هويي صداي شكستن چيزي مي آد

دلت مي شكنه و تكه هاي شكستش روي زمين ميريزه

دلت ميخواد گريه کني ولي يادت مي افته بهش قول داده بودي که هيچوقت به خاطر اون گريه نميکني چون ميگفت اگه يه قطره اشک از چشماي تو بياد من خودم رو نميبخشم ...

دلت ميخواد بهش بگي چقدر بي رحمي که گريه رو ازم گرفتي ولي اصلا هيچ صدايي از گلوت در نمياد

بهت ميگه فهميدي چي گفتم ؟با سر بهش ميگي آره!...

وقتي ازش ميپرسي چرا؟؟؟ميگه چون دوستت دارم!

انگشتري رو که تو دستته در مياري آخه خيلي اونو دوست داره بهش ميگي مال تو ...

ازت ميگيره ولي دوباره تو انگشتت ميکنه ...ميگه فقط تو دست تو قشنگه...

بعد دستت رو محکم فشار ميده و تو چشمات نگاه ميکنه و...

بعد اون روز ديگه دلت نميخواد چشمات رو باز نمي كني

آخه اگه بازشون كني بايد دنياي بدون اون رو ببيني

تو دنياي بدون اون رو مي خواي چي كار ؟

و براي هميشه يه دل شكسته باقي مي موني

دل شكسته اي كه تنها چاره دردش تويي...


|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
دلم خیلی گرفته
چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391 ساعت 4:1 | بازدید : 569 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 
باز در یک سکوت تلخ و یک عالمه دلتنگی اسیرم.

باز دلم از دنیا و از این زندگی گرفته است.

سهم من در این لحظات تلخ دو چشم خیس است و یک قلب شکسته.

قلبی شکسته که دیگر هیچ امیدی به زندگی دوباره ندارد.

احساس تنهایی میکنم ،

احساس میکنم
تنهایی دوباره جای خالی عشق را با حضور سردش پر کرده است،

تمام نگاهم به قاب عکست است.

تو را میبینم
و حسرت آن روزهای شیرین با هم بودنمان را میخورم

و دوباره چشمهایم
مثل همیشه بهانه تو را میگیرند.

چه یادگاریهای تلخی را از عشقمان برجا گذاشتی.

دو چشم خیس ، یک قلب شکسته و نا امید، چند خاطره تلخ ،

یادگاری از عشق تو بود ای بی وفا.

 




 

[تصویر: 024156_Night-Skin.com-عکس_های_دختران_زیبا-47708.jpg]






 

دلم خیلی گرفته ،

اینبار دیگر کسی نیست که دلم را با حرفهایش آرام کند،

با من درد دل کند و به من امید و دلگرمی بدهد،

دیگر کسی نیست که با دستان مهربانش

اشکهای مرا از گونه هایم پاک کند و مرا نوازش کند،

تنها خودم هستم،

دل پر از دردم است و یک بغض کهنه در گلویم.

هوای دلم ابری است و دلگرفته ،

کاش دلم بارانی میشد تا از این حال و هوای تلخ بیرون بیایم.

کجایی ای یار بی وفایم ،

کجایی که زندگی بدون تو یک کاووس است.

دلم بدجور هوایت را کرده است ،

چرا رفتی، رفتی و دلم را با خود نبردی.

 

[تصویر: 024717_درياب_مرا،_دريا.jpg]





 

رفتی اما بدان که اینجا تنهاتر از من دیگر هیچ تنهایی نیست .

رفتی اما بدان که دیگر در این دنیا هیچکس مثل من دیوانه وار تو را دوست نخواهد داشت.

هنوز هم چشمهایم از دوری تو بارانی است،

و هنوز هم تو با همه بی وفایی ها و سنگ دلی هایت برای من مقدس و عزیزی.

تو لیاقت این قلب شکسته مرا داری و خواهی داشت.

و باز در یک سکوت تلخ و یک عالمه درد نگفته در دلم اسیرم.

کاش بودی و با من درد دل میکردی ،

کاش بودی و مثل گذشته به من امید میدادی.

مرا با ان صدای مهربانت آرام میکردی ،

مرا با آن کلام رویاییت
درمان میکردی.

همان کلامی که گویا مدتی است فراموش کرده ای و دیگر بر زبان نمی آوری.

اما من هنوز هم به تو میگویم آن کلام مقدس را : دوستت دارم عزیزم.
 

 






 

زندگی بدون تو همین است، دلتنگی، غم، غصه، گریه

زندگی بدون تو همین است، یک دل ابری و گرفته و یک عالمه درد در دل.

همانی قلبی که با حضورت یک خانه سرخ و پر از صفا و صمیمیت شده بود

اینک یک ویرانه شده ؛ که در آن ویرانه یک پنجره شکسته

و بسته رو به خوشبختی یک قاب شکسته از عکس تو

و یک دنیا دلتنگی است.

دلم بدجور گرفته است،

دلی که دیگر حتی با بهانه های چشمانم نیز آرام نمی شود.

چشمانم از من شاکی اند ، قلبم مرا نفرین میکند

و دستانم تشنه گرفتن دستان مهربان تو اند.

 

[تصویر: 025437_431496_cq7r8fNG.jpg]
امضای آزیتا
وقتی نیست نباید اشک بریزی
باید بگذاری بغض ها روی هم جمع شوند و جمع شوند ….تا کوه شوند ، تا سخت شوند،
همین ها تو را میسازد…سنگت می کند درست مثل خودش !
باید یادت باشد حالا که نیست
اشکهایت را ندهی هرکسی پاک کند …میدانی؟
آخر هرکسی لیاقت تو و اشکهایت را ندارد.
 

 


|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
هیچکس نیست فقط خواستم بنویسم
چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391 ساعت 1:28 | بازدید : 580 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 

 


حالا که قلب من عاشق تو هست ، حالا که بعد از مدتی دل من دیوانه تو است بیا و مثل روزهای گذشته به من و این عاشقم عشق بورز.
حالا که با هم عهد عشق را بستیم و تمام سدهای زندگی را شکستیم بیا و تا ابد برای من باش.
دوستت دارم ، به خدا خیلی دوستت دارم .
این کلام مقدس تنها لایق تو است ، پس میگویم تا باور کنی که خیلی دوستت دارم.
تو برایم خیلی عزیزی عزیزم ، تو یک قبله امید برای منی.
در برابرت سجده میکنم ای قبله امیدم تا تمام آرزوهایی که با تو دارم به حقیقت تبدیل شوند.
با من مثل روزهای گذشته باش ، یک لحظه هم از من ناامید نباش .
دلم نمیخواهد سردی قلبت را در قلبم حس کن ! بیا تا مثل دو عاشق واقعی در آسمان خوشبختی پرواز کنیم تا همه عاشقان با حسرت به من و تو بنگرند.
حالا که من دیوانه وار تو را دوست دارم تو نیز عاشقانه مرا دوست داشته باش.
اگر اشتباه کردم ، مرا ببخش ، اگر با قلبت مدارا نکردم مرا ببخش ، به خدا خیلی دوستت دارم و طاقت یک لحظه غمت را ندارم.
تا مرا داری شاد باش ، با شادی تو من نیز آرامم.
به من عشق بورز ، من به محبت کن ، مرا باور کن ،با مهر و محبتت مرا شاداب کن .
تنها امیدم تویی ای تمام هستی ام ، تنها عشقم تویی ای تمام زندگی ام.
مگر به جز تو چه کسی را دارم ، باور کن که جز تو تنها خدا را دارم.
پس به آن خدایی که میپرستم دوستت دارم عزیزم.اینو تقدیم میکنم به هیچکس هه

 


|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تو مهربانتر از آنی
چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391 ساعت 1:25 | بازدید : 574 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 

 


 

 عکس های فانتزی منتخب از تنهایی دختران

 

به چشمهای نجیبت که آبرویم بود تو مهربانتر از آنی که آرزویم بود

تو مهربانتر از آن شاعری که در رویا میان کوچه شعرش به جستجویم بود

صریح و ساده بگویم یکی شبیهت نیست از این مجسمه هایی که چار سویم بود

از این مجسمه ها،آدم آهنی هایی که آنچه تاب ندارند های و هویم بود

زنی که گمشده در بین راه من بودم قبیله پشت سر و قبله روبرویم بود

مرددٌم بروم یا دوباره برگردم همیشه فاصله مضمون گفتگویم بود

منی که میوه عصیان باغ حوایم به چشمهای تو اما فرشته خویم بود

همیشه حرف دلم اینکه دوستت دارم کبوترانه ترین بغض در گلویم بود

و آرزوی من این بود مهربان باشی

تو مهربان تر از آنی که آرزویم بود

 

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
شنبه 16 ارديبهشت 1391 ساعت 16:47 | بازدید : 637 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 

 

من پذیرفتم شکست خویش را

پندهای عقل دوراندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است

 

این دل درد آشنا دیوانه است

 

می روم شاید فراموشت کنم

 

با فراموشی هم آغوشت کنم

 

می روم از رفتن من شاد باش

 

از عذاب دیدنم آزاد باش

 

چون که تو تنهاتر از من می شوی

 

آرزو دارم ولی عاشق شوی

 

آرزو دارم بفهمی درد را

 

معنی برخوردهای سرد را

 

 


|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
رفتن
شنبه 16 ارديبهشت 1391 ساعت 16:42 | بازدید : 579 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )


 

 

من از قصه ی زندگی ام نمی ترسم

 

من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم

 

ای بهار زندگی ام

 

اکنون که قلبم مالامال از غم زندگیست

 

اکنون که پاهایم توان راه رفتن ندارد

 

برگرد

 

باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را

 

باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده

 

بدان که قلب من هم شکسته

 

بدان که روحم از همه دردها خسته شده

 

این را بدان که با امدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد

پس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام

 


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
مفهوم عشق....
شنبه 16 ارديبهشت 1391 ساعت 1:25 | بازدید : 571 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )


 

 


مفهوم عشق

 


از استاد دینی پرسیدند عشق چیست؟ گفت:حرام است .

از استاد هندسه پرسیدند عشق چیست؟ گفت:نقطه ای که حول نقطه ی قلب جوان میگردد .

از استاد تاریخ پرسیدن عشق چیست؟ گفت:سقوط سلسله ی قلب جوان .

از استاد زبان پرسیدند عشق چیست؟ گفت:همپای love است .

از استاد ادبیات پرسیدند عشق چیست؟ گفت : محبت الهی است .

از استاد علوم پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عنصری هست که بدون اکسیژن می سوزد .

از استاد ریاضی پرسیدند عشق چیست؟ گفت : عشق تنها عددی هست که هرگز تنها نیست .

از استاد فیزیک پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آدم ربائی هست که قلب را به سوی خود می کشد .

از استاد انشا پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها موضوعی است که می توان توصیفش کرد .

از استاد قرآن پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها آیه ای است که در هیچ سوره ای وجود ندارد .

از استاد ورزش پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها توپی هست که هرگز اوت نمی شود .

از استاد زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها کلمه ای هست که ماضی و مضارع ندارد .

از استاد زیست پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها میکروبی هست که از راه چشم وارد می شود .

از استاد شیمی پرسیدند عشق چیست؟ گفت :عشق تنها اسیدی هست که درون قلب اثر می گذارد.
از خودم پرسیدم عشق چیست؟گفتم …………………….
دوستت دارم تا اخرین نفس عزیزم

 

راستی تصویر بالا کاراکتر چینی سنتی به مفهوم عشق است

.

 

 


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
شنبه 15 ارديبهشت 1391 ساعت 23:59 | بازدید : 652 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )


 

پرسید بخاطر کی زنده هستی؟

 

با اینکه دلم می خواست با تمام وجودم

 

داد بزنم : به خاطر تو

 

بهش گفتم: بخاطر هیچ کس

 

پرسید: پس به خاطر چی زنده هستی؟

 

با اینکه دلم فریاد می زد به خاطر تو

 

با یک بغض غمگین

 

گفتم : به خاطر هیچ چیز

 

ازش پرسیدم: تو به خاطر کی زنده هستی؟

 

در حالیکه اشک در چشمانش جمع شده بود

 

گفت: بخاطر کسی که به خاطره هیچ زنده است

 


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
وقتی دلم تنگ است که:
جمعه 15 ارديبهشت 1391 ساعت 23:50 | بازدید : 516 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 


چي بگم؟

باز بگم دوست دارم؟

باز بگم ديوونتم ؟

عاشقتم؟

چي بگم؟

ازعشق هميشه موندگار بگم؟

يا ازآرزوهاي محال؟

عشقي که من به تو دارم هميشه موندگاره

اما رسيدن به تو آرزوي محاله

تو بمون با دل خوشيهات

من ميمونم با دلواپسيهام ...

تو بمون با عشقه هميشه موندگار ..

من ميمونم باآرزوهاي محال.

دلم تنگ است برای طنین صدایت،

دلم تنگ است برای گرفتن آن دست های زمخت و پینه بسته،

دلم برای اشک هایت تنگ است.

هنوز هم دلتنگت هستم ، ، هنوز هم نتوانسته ام نبودنت را باور کنم، باز هم این زخم سر باز کرد ، باز غم نبودنت بر سرم هجوم آورد و تو را از میان خاطرات غبار گرفته ام بیرون کشید،اما افسوس که دیگر ......

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
جمعه 15 ارديبهشت 1391 ساعت 23:37 | بازدید : 615 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 

خزان بنشست و گل با بادها رفت / چه آسان ميشود از يادها رفت . . .

پيري آن نيست که بر سر يزند موي سفيد / هر جواني که به دل عشق ندارد ، پير است . . .

بوي يوسف ميدهد پيراهنت ، پير کنعانم براي ديدنت . . .

گل يخ در زمستان تو هستم / اسير ناز چشمان تو هستم

مرا پرپر مکن با بي وفايي / که من مشتاق ديدار تو هستم . . .

از دوست چه ميماند در آينه فردا / جز حرف دل انگيزش ، جز خاطره اي زيبا . . .

در سکوت دادکاه سرنوشت / عشق بر ما حکم سنگيني نوشت

گفته شد دل ها از هم جدا / واي بر اين حکم و اين قانون زشت ؟!

 


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
عکسهایی که فکر میکنی متحرکن خطای چشم
جمعه 15 ارديبهشت 1391 ساعت 23:8 | بازدید : 572 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )




این عکس چه احساسی را به شما منتقل می کند؟




به مرکز گل نگاه کنید و سرتونو عقب وجلو ببرید آیا احساس نمی کنید گل بزرگتر می شود؟




با جلو و عقب بردن سرتان چرخیدن حلقه ها را کنترل کنید




باورتان می‌شود که خطوط عمودی همه با هم موازی باشند؟!




و اینهم مونالیزایی متفاوت




مراقب باشید سرتان گیج نرود!




آیا می توانید در عکس زیر 4 گرگ ببینید؟




به این عکس که نگاه کنین احساس میکنین چشاتون مشکل داره!




یک سازه جالب و بی نظیر!




به این تصویر نگاه کنید و چشماتونو حرکت بدید. شبیه پارچه ای میشه که با باد بالا و پایین میشه...




به نقطه وسط تصویر زیر خیره شوید و سرتان را جلو و عقب ببرید چرخها به حرکت در میایند !




این تصویر سه بعدی رو ببینین که واقعا سه بعدیه؟




وای این آجرا چرا تکون میخورن




آیا میتونین تشخیص بدین که این تصویر از چه بعدی رسم شده؟




آیا میتوانید 13 چهره مخفی را در این تصویر ببینید؟




هنگامی که به این تصویر نگاه میکنید احساس میکنید در حال حرکت است!




به این تصویر نگاه کنید ... آنرا متحرک می‌بینید!؟ (این یک تصویر ثابت است)




به دایـره میانی خیره شوید پس از چندین ثانیه خواهید دید که بتدریج سایه های اطراف ناپدید میگردند !




باورتون میشه این دو تا اسب همرنگ هستند؟




چند ثانیه به تصویر فوق خیره شوید، خطای چشم خود را بوضوح خواهید دید




یه تصویر جالب فقط کافیه یه مقدار چشمتونو حرکت بدین




به این مار ها نگاه کنید و چشماتونو یه خورده حرکت بدین. فقط مواظب باشین نیشتون نزنن!




در محل تقاطع مربع های تصویر زیر تنها دایره های سفید وجود دارند
ولی بعضی از دایره ها را برای لحظه ای کوتاه سیاهرنگ می بینید





در اين تصوير چند صورت مي بينيد؟




این تصویر چه سوژه ای را نشان می دهد؟




این شکل از سمت راست شامل چند تا مستطیل هست؟ حالا از سمت چپ بشمارید ...




این چنین شکل هندسی رو چه جوری میشه توجیه کرد؟




به پاهای این دو نفر توجه کنید. متوجه این نوع خطای دید می شوید!




آیا در تصویر زیر دایره ای می بینید؟ با نگاه اول مطلقا شما هیچ دایره ای نخواهید دید اما باید بدانید که ۱۶ دایره در این تصویر وجود دارد. با دقت بیشتر به فاصله بین هر دو مکعب ها نگاه کنید… در بین هر دو مکعب یک دایره وجود دارد که مجموعا ۱۶ دایره میشود.





در اینجا شما سه تصویر میبینید. تصویر وسط مشکی و تصاویر چپ و راست رنگی. تصویر راست به سمت راست میچرخد و تصویر چپ به سمت چپ. جالب اینجاست که اگر تصویر مشکی وسط هم که در حال چرخش است را همزمان با یکی از تصاویر چپ یا راست نگاه کنید در ذهن این تصور بوجود می آید که با همان تصویر و به همان جهت خواهد چرخید.




:: موضوعات مرتبط: عکسهایی که فکر میکنی متحرکن خطای چشم , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
یادش بخیر دوران قدیم
جمعه 15 ارديبهشت 1391 ساعت 17:23 | بازدید : 460 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )































































































































----------------------------------------------------

 

 



:: موضوعات مرتبط: یادش بخیر دوران قدیم , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
یک شنبه 10 ارديبهشت 1391 ساعت 20:8 | بازدید : 605 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 
 

خبر از من داری؟

خبر از دل تنگیهای من چطور؟

و آن پروانه های شادی که در نگاهم بودند

خبرش رسیده که مرده اند؟

هیچ سراغ دلم را میگیری؟

کسی گفته که نای عاشقی ندارد؟

کسی خبر داده که آب رفته ام از خستگی؟

مچاله ام از دلتنگی؟

آخ ... که هیچ کلاغی نساختیم میان هم

وجدان تو راحت

خبرهای من به تو نمیرسد ....

 


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
آن شب
یک شنبه 10 ارديبهشت 1391 ساعت 20:3 | بازدید : 600 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 

آن شبی که برایم پر از درد و دلتنگی بود به خاطر مي آورم ...

شبی که خستگی زندگی را از تمام وجودم احساس کردم ٬ یک شب پر از درد و دلتنگی ...

شبی که در آغاز با بغض غریبی آغاز شد اما تمام غم و غصه های دلم ٬ بغضم را شکستند و چشمانم

را...وادار به اشک ریختن کردند... اشکهایی که تمامی نداشتند ...

یک شب مهتابی ٬ در حالی که مهتاب نظاره گر چشمهای خیسم بود...

هر لحظه که خاطره های با هم بودنمان در خاطرم تکرار می شد دلم به درد می آمد...

هر قطره از اشکهایم به یاد هر کدام از خاطره های شیرین با هم بودنمان بود ...

یک شب تلخ بلند با یک عالمه دلتنگی ٬ سهم چشمهای بی گناهم بود...

دیگر هیچ امیدی به آن نداشتم که سحرگاه را ببینم ٬ دیگر دنیا را تیره و تار میدیدم...

و ای کاش تو در آن شب در کنارم بودی که ببینی .......


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
خداجون
یک شنبه 10 ارديبهشت 1391 ساعت 19:45 | بازدید : 622 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 

خدا جون , گرمی دست آدما , دروغیه

 خدا جون , چشمای من , اسیر این شلوغیه

خدا جون , رنگو وارنگن آدما , جور واجورن

خدا جون , قولای این آدما کشک و دوغیه

من می خوام , دست نوازش بکشی روی سرم

من می خوام ترانه هاتو بشنوه , گوش کرم

خدا جون می خوام یه عاشقی باشم برای تو

که تو دستامو بگیری که دیگه هیچ جا نرم

خدا جون من پر از اشتباهمو و پر از بدی

چرا پس راه درستو , تو نشونم نمی دی ؟

خدا جون , گم شدم اینجا , نکنه ندیدمت ؟

آخ خدا جون , من دارم میشم شبیه خط خطی

من دارم حل میشم اینجا , دارم عادت می کنم

من دارم به هر کسی , عرض ارادت می کنم

این مترسکا دارن , قلبمو , آتیش می زنن

آره من دارم , همین ها رو زیارت می کنم

خدا جون , نمی کشی دست نوازش رو سرم ؟

پس چرا بهم نمی گی که کنارشون نرم ؟

آخه عشقی , که دارن این آدما , قلابیه

شایدم گفتی بهم , من نشنیدم , که کرم ...

کاشکی بارون , منو میشستو و میبرد از رو زمین

من می خوام تازه بشم , خب تازگی , یعنی همین

خدا جون , چیز زیادی دارم از شما می خوام ؟

خدا جون , تورو خدا , یه کم با من حرف بزنین ...

 


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
سرگذشت دل عاشق
یک شنبه 10 ارديبهشت 1391 ساعت 19:41 | بازدید : 531 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 

قفسه سينه که ديدی؟! اگه نديدی ايندفعه دقت کن ، آخه اين قفسه سينه يه

حکمتی داره.خدا وقتی آدم رو آفريد،سينش قفسه نداشت.يه پوست نازک

بود رو دلش. يه روز آدم عاشق دريا شد.اونقدر که با تموم وجودش

خواست تنها چيز با ارزشی که داره بده به دريا...
پوست سينشو دريد و قلبش رو کند و انداخت تو دريا. موجی اومد و نه

دلی موند و نه آدمی.خدا...... خدا دل آدم رو از دريا گرفت و دوباره

گذاشت تو سينش.آدم دوباره آدم شد.ولی......امان از دست اين آدم.دو روز

بعد،آدم عاشق جنگل شد.دوباره پوست نازک تنش رو جر داد و دلش رو

پرت کرد ميون جنگل.......باز نه دلی موند و نه آدمی
خدا ديگه کم کم داشت عصبانی می شد.يه بار ديگه دل آدم رو برداشت و

گذاشت سرجاش تو سينش.اما......اما مگه اين آدم،آدم می شد؟؟!!!!اين

بار سرش رو که بالا کرد، يه دل که داش هيچی،با صد دلی که نداشت

عاشق آسمون شد........... همه اخم و تخم خدا يادش رفت و دوباره

پوست سينشو جر داد و دلش رو پرت کرد ميون آسمون...دل آدم مثل يه

سيب سرخ قل خورد و قل خورد تا افتاد تو دامن خدا. نه ديگه..........خدا

گفت..........اين دل ديگه واسه آدم دل نميشه.....آدم دراز به دراز،، چشم

به آسمون، رو زمين افتاده بود. خدا اينبار که دل رو گذاشت

سرجاش،بس که از دست آدم ناراحت بود،يه قفس کشيد که

ديگه...آها .....ديگه.....بسه...... آدم که به خودش اومد،ديد ای دل

غافل........ چقدر نفس کشيدن براش سخت شده.....چقدر اون پوست

لطيف رو سينش سفت شده...دست کشيد رو سينشو وقتی فهميد چی شده

يه آهی کشيد.....يه آهی کشيد همچين که از آهش رنگين کمون درست

شد...

بعد هی آدم گريه کرد،آسمون گريه کرد...روزها و روزها گذشت....آدم با اون قفس

سنگين_ خسته و تنها_ رو زمين سفت خدا_ قدم ميزد،اشک می ريخت. آدم بيچاره،

دونه دونه اشکاشو که می ريخت رو زمين و شکل مرواريد می شد رو برميداشت و

پرت ميکرد طرف خدا تو آسمون تا شايد دل خدا واسش بسوزه و قفس رو

برداره....اينطوری بود که آسمون پر از ستاره شد... ولی خدا دلش واسه آدم نسوخت که .

خلاصه يه شب آدم تصميم خودش رو گرفت...به چاقو برداشت و پوست سينشو پاره

کرد.ديد خدا زير پوستش يه ميله های محکمی گذاشته.....دلشو ديد که طفلی مثه

يه گنجشک اون زير ميزد و تالاپ تولوپ ميکرد.... انگشتاشو کرد زیر همون میله ای

که درست رو سينش بود و با همه زوری که داشت اونو کند. آآآآآآخ خ خ..........اونقدر

دردش اومد که ديگه هيچی نفهميد و پخش زمين شد

خدا از اون بالا همه چيزم نگاه کرد و دلش واسه آدم سوخت و استخونو برداشت و

مالید به آسمون و جنگل و دريا. يهو همون تيکه استخون رو هوا چرخيد و چرخيد_

رقصيد و رقصيد _...آسمون رعد و برق زد.....دريا پر شد از موج و توفان......درختای

جنگل شروع کردن به رقصيدن..... همون تيکه استخون، يواش يواش شکل گرفت و

شد يه فرشته.....يه فرشته با چشای سياه مثل شب آسمون.

اومد جلو و دست کشيد رو چشای بسته آدم.... آدم که چشاشو وا کرد ، اولش

هيچی نفهميد.هی چشاشو ماليد و ماليد و هی نگاه کرد.....فرشته رو که ديد.....با

همون يه دلی که نداشت، نه، با صد تا دلی هم که نداشت عاشق فرشته شد....

همون قد که عاشق آسمون و جنگل و دريا شده بود.....نه.... خيلی بيشتر...

پا شد و فرشته رو نگاه کرد.دستش رو برد گذاشت رو دلش، همونجا که استخون رو

کنده بود.خواست دلشو در بياره و بده به فرشته ، ولی دل آدم که از بين اون ميله ها

در نمی اومد........بايد دو سه تا ديگه از اونها رو هم میکند. تا دستشو برد زیر

استخون قفسه سينش، فرشته يواش يواش اومد جلو.....دستاشو باز کرد و آدم رو

بغل کرد..

سينش رو چسبوند به سينه آدم........خدا از اون بالا فقط نگاه کرد، با يه لبخند رو

لباش... آدم فرشته رو بغل کرد..دل آدم یواش يواش نصف شد و آروم آروم خزيد تو

سينه فرشته خانوم.فرشته سرش رو آورد بالا و تو چشای آدم نگاه کرد...آدم با

 

چشاش می خنديد...... فرشته سرشو گذاشت رو شونه آدم و چشاشو بست..

آدم يواشکی به آسمون نگاه کرد و از ته دلش دست خدا رو بوسيد.... اونجا بود که

برای اولين بار دل آدم احساس آرامش کرد.... خدا پرده آسمون رو کشيد و آدمو با

فرشتش تنها گذاشت.....من هم همه آدمها رو بافرشتشون تنها ميذارم..... خوش به

حال آدم و فرشتش



 

 

 


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
کاش میشد....
یک شنبه 10 ارديبهشت 1391 ساعت 19:35 | بازدید : 555 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 

 

ای کاش نفسم بودی ... حتی نفس آخر
ای کاش که عشقت بود تنها هوسی در سر

 

 

 

 

ای کاش که قلب تو از جنس دلم می شد
یا ذره ای در قلبم از عشق تو کم می شد

 

من اون بغضم که پیش غم سر تعظیم نمیارم
من اون ابرم که بر هیچکس به جز همدم نمیبارم

 

من اون نازم که با هرکس سر صحبت نمیشینم
من اون دردم که غیر از تو همدرد نمیبینم

 

اگر فانوس و بی نورم ... اگر دلگیر دلگیرم
من آن کوهم که جز خورشید در آغوش نمی گیرم

 

اگر خوابم بدون در خواب به رویای تو بیدارم
من آن عشقم که بر هیچکس به جز تو رو نمیارم

 

ای کاش نفسم بودی ... حتی نفس آخر
ای کاش که عشقت بود تنها هوسی در سر

ای کاش که قلب تو از جنس دلم می شد
یا ذره ای در قلبم از عشق تو کم می شد


 

 


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
یادتو سیاوش قمیشی رو عشقه
یک شنبه 10 ارديبهشت 1391 ساعت 18:45 | بازدید : 610 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 
پرسه
 


بارونو دوست دارم هنوز
چون تو رو یادم میاره
حس میکنم پیش منی
وقتی که بارون میباره
بارونو دوست دارم هنوز
بدون چتر و سرپناه
وقتی که حرفای دلم
جا میگیرند توی یه آه


شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون
شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون


بارونو دوست داشتی یه روز
تو خلوت پیاده رو
پرسه پاییزی ما
مرداد داغ دست تو
بارونو دوست داشتی یه روز
عزیز هم پرسه ي من
بیا دوباره پا
به پام
تو کوچه ها قدم بزن


شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون
شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
قهوه
شنبه 9 ارديبهشت 1391 ساعت 22:9 | بازدید : 563 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 
 

حکایت رفاقت من با تو ،
              

  حکایت "قهوه" ایست ،
   

  که امروز به یاد تو ... ...
               

تلخِ تلخ نوشیدم !
    

که با هر جرعه ،
          

... بسیار اندیشیدم ،
    

   که این طعم را دوست دارم یا نه ؟!
   

   و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن ،
   
 

    که انتظار تمام شدنش را نداشتم !
                         

و تمام که شد ،
                                   

فهمیدم ،
                                   

   باز هم قهوه می خواهم !
                                                             

حتی ،
                                                           

       تلخِ تلخ !

 

 

 

 


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
چقدر...
شنبه 9 ارديبهشت 1391 ساعت 19:46 | بازدید : 537 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسیدچرا نگاه هایت 

 

آنقدر غمگین است؟

چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است؟

اما افسوس که هیچ کس نبود ...

همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره ...

آری با تو هستم ...!

با تویی که از کنارم گذشتی...

و حتی یک بار هم نپرسیدی،

چرا چشمهایم همیشه بارانی است...!

 

 


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ای دل
جمعه 8 ارديبهشت 1391 ساعت 19:34 | بازدید : 572 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 

ای دل بی یارم تنها کسم کارم دیدی ازم دل کند اون که دوستش دارم
اون که یه عمری بود غصشو میخوردم دیدی چه راحت گفت من تو دلش مردم
ای دل غمگینم دیدی چه بی رحمه معنی احساسو دیدی نمی فهمه
ای دل غمگینم دیدی چه بی رحمه معنی احساسو دیدی نمی فهمه
رفت وشدم تنها اما خوب میدونم نیست اون تنها من دیگه از امشب هر شب مهمونی دارم با غم ها
آخ که چقدر تنهام سرد چقدر دستام سر شده صبر من مثل اونو میخوام
ای دل غمگینم دیدی چه بی رحمه معنی احساسو دیدی نمی فهمه

 

 

رفت وشدم تنها اما خوب میدونم نیست اون تنها من دیگه از امشب هر شب مهمونی دارم با غم ها

 

 


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
طفلکی دل ساده من!
جمعه 8 ارديبهشت 1391 ساعت 19:26 | بازدید : 590 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 
خواستم بگویم طفلکی دل ...

اما چه بگویم که دلی نیست ...
خواستم بگویم طفلکی روح ...
دیدم آن هم نیست ...
خواستم بگویم طفلکی تو ...
دیدم تو هم نیستی ...

 

 

 

 

 

 

دیگر خواستم نگویم ... هیچ نگویم ... وقتی هیچ نیست ...


 

 

رفتی ؛

از " خواب و خیال "

" خیال " را گذاشتی برای من

و " خواب " را با خودت بـُـردی ...

فکر نکردی من این شب ها را

با " خیال " ِ تو

بدون ِ " خواب "

 

چگونه سر کنم ؟! ...

 

 


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
جمعه 8 ارديبهشت 1391 ساعت 19:24 | بازدید : 580 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 

من نمیتونم بخوابم ،چه جوری تو خوابه خوابی؟ ،

میشه عاشقت بمونم ؟ ،چه سواله بی جوابی

من فراموشت نکردم ، تو فراموشم که کردی

اینهمه واسه تو مردم ، تو یکبارم تب نکردی

عمر این روزا کوتاست ، خوشی این دورو براست

هرچی غصه ست واسه من ، خنده ها ماله شماست

کاش میدونستی چقدر ، تو دلم جات خالیه

دیگه باورم شده ، زندگی یه بازیه

من و شرمنده نکن ، من و شرمنده نکن

نه دیگه بیشتر از این ، منو بازنده نکن

نه ، منو شرمنده نکن ، منو شرمنده نکن

نه دیگه ، بیشتر از این، منو بازنده نکن

تو کجایی که ببینی ، چه سیاهه روزگارم

دل به هیچکسی ندادم ، با اینکه تورو ندارم

من از این زمونه سیرم ، شایدم این روزا بمیرم

تو قشنگتر از همیشه ، من همون جوونه پیرم

من و شرمنده نکن ، من و شرمنده نکن

نه دیگه بیشتر از این ، منو بازنده نکن

نه ، منو شرمنده نکن ، منو شرمنده نکن

نه دیگه ، بیشتر از این، منو بازنده نکن

 

 


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
دیگه بسته
جمعه 8 ارديبهشت 1391 ساعت 19:17 | بازدید : 598 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 

 
ديگه از خستگي هام خسته شدم
ديگه از بستگي هام بسته شدم
مي زنم تيغ به بند بستگي
مگه آزاد بشم ز خستگي
بسه تنهايي ديگه توي قفس
بسه اين قفس بدون هم نفس
ديگه بسه تشنگي بدون آب
خوردن فريب و نيرنگ سراب
واسه هركي دل من تنگ مي شه
تا مي فهمه دلش از سنگ مي شه


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
جمعه 8 ارديبهشت 1391 ساعت 19:11 | بازدید : 603 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )


 

 

قانون تو تنهایی من است

و تنهایی من قانون عشق

و عشق ارمغان دلدادگیست

و این سرنوشت سادگیست

چه قانون عجیبی

چه ارمغان نجیبی

و چه سرنوشت تلخ و غریبی

که هر بار ستاره های زندگیت را

با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره ی امید کنی

و خود در تنهایی و سکوت

با چشمهای خیس از غرور

پیوند ستاره ها را به نظاره بنشینی

و خموش و بی صدا

به شادی ستاره های از تو گشته جدا

دل خوش کنی

و باز هم تو بمانی و ...تنهایی و...دوری

و باز هم تو بمانی و یک عمر صبوری..........!

 

 


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
دلم برات تنگه...
جمعه 8 ارديبهشت 1391 ساعت 16:59 | بازدید : 664 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است

دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد …

دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلامش مرا در عشقش غرق می کند…

دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد …

دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد…

دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد…

دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد …

دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …

دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست…

دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده…

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده…

دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است…

دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است…

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است…

دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است…

دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است…

دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست…

دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند…

دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست…

دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است…

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ دل تنگی هایم است…

دلم برای تو تنگ است

 


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نخواست
جمعه 8 ارديبهشت 1391 ساعت 16:49 | بازدید : 569 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 

خبر به دور ترین نقطه ی جهان برسد

نخواست او به من خسته بی گمان برسد

شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت

کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد

چه می کنی که اگر او را خواستی یک عمر

به راحتی کسی از راه بی گمان برسد

رها کنی برود از دلت جدا باشد

به انکه دوست ترش داشته به ان برسد

رها کنی برود تا دو پرنده شوند

خبر به دور ترین نقطه ی جهان برسد

گلایه ای نکنی و بغض خویش را بخوری

که هق هق تو مبادا به گوششان برسد

خدا کند که نه ... ! نفرین نمی کنم که مبادا

به او که عاشقش بودم زیان برسد

خدا کند که این عشق از سرم برود

خدا کند که فقط ان زمان برسد


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
سلطان احســــــــــاس مجید خراط ها
جمعه 8 ارديبهشت 1391 ساعت 16:28 | بازدید : 558 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز
 

 

 

بی تو این روزای روشن واسه من تاریک و تاره


وقتی بی تو تک و تنهام زندگیم معنا نداره


از همون روزی که رفتی دل به هیچ کسی ندادم


فکر میکردم می رسی یه روز تو بی کسیم به دادم


گفتن لحظه آخر واسه من هنوز سواله


دیدن دوباره ی تو فقط تو خواب و خیاله


لحظه های آخر تو توی قلب من می مونه


هیشکی مثل من بلد نیست

قدر چشماتو بدونه قدر چشماتو بدونه...

 


رفتی و چشمای خیسم یادگاری از تو مونده

 


بی وفاییات هنوزم تو رو از دلم نرونده


چشم به راه تو می مونم تا که برگردی دوباره


می ترسم وقتی که نیستی دل من طاقت نیاره


گفتن لحظه آخر واسه من هنوز سواله


دیدن دوباره ی تو فقط تو خواب و خیاله

 


رفتی اما خاطراتت توی قلب من می مونه

 


هیشکی مثل تو بلد نیست دلمو بسوزونه


تا وقتی که زنده هستم چشم به راه تو می مونم

 


تو دیگه رفتی که رفتی نمیای پیشم می دونم

 


اما هر کجا که هستی منو تو دلت نگه دار


با چشای خیس و گریون من میگم خدا نگهدار...


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
بر گرد...
جمعه 8 ارديبهشت 1391 ساعت 16:11 | بازدید : 540 | نوشته ‌شده به دست azita | ( نظرات )

 


 

بي تو اين عشق غريب است ، بهارم! برگرد

اين همه فاصله آيد به چه کارم؟ برگرد

آسمان خسته تر از من ، وَ من از رفتن تو

پُرم از ابر ، که همواره ببارم ، برگرد

سهمم از شعر ، فقط گريه شده ، ماه ِ غزل !

ها . . . دگر خاطره از خنده ندارم ، برگرد

صبر باراني من را که خزان دزديده ست

قدر اين پنجره من تاب نيارم ، برگرد

تا کجا شعله به دفتر بنگارم؟ برگرد

بي تو اينجا قفسي تنگ تر از خاطره هاست

من ِ ققنوس صفت سوختم از تنهايي

بي تو اين عشق غريب است بهارم ! برگرد


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1